کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

سوغات بابا

عسلک مامان دوباره سلام

 

شاید بی انصافی باشه بگم عسلک مامان آخه شما به بابا جونی هم تعلق داری به بابا جونی که بی صبرانه منتظرته و همیشه مواظبت و هر وقت من بخوام دراز بکشم مرتب نگران عسلکشه که جاش راحت باشه و برامون بالش میاره که بذارم زیر پام تا هر دو راحت باشیم و مرتب حالتو ازم میپرسه وقتی از سر کار میاد یه سلام احوالپرسی هم  با عسلکش میکنه بابایی این روزا بیشتر باهات ارتباط بر قرار کرده و بیشتر باهات حرف میزنه و همش هم به اون لگدی مربوط میشه که ۴ روز پیش به دستش زدی اون موقع که با کنجکاوی دستش رو شکم مامانی گذاشته بود و داشت باهات حرف میزد که شما هم خودی نشون دادی و با اون لگد آروم نشون دادی به حرفای بابایی داری گوش میدی و بابایی رو کلی مسرور کردی برق چشماش کافی بود تا بفهمم چه حسی داره  کلی قربون صدقت رفت  چند روز پیش که بابایی رفته بود یه سفر کاری یکروزه وقتی برگشت دیدم برات سوغات گرفته یه عروسک ناز و خوابالو با یه عالمه وسایل تزئینی برا اتاقت و چند کیلو سیب  خارجی هم برامون تا خونه بار کرده بود آورده بود از همون سیبهایی که من عاشق بو و طعمشونم و الان تو بازار نادره

عزیز دلم با تکونایی که این چند وقت میخوری لذت مادر شدن من و هیجان تولدت و در آغوش گرفتنت رو ۱۰۰ چندان کردی دقیقا بعد ۱۰ تا ۲۰ دقیقه از صرف هر وعده غذا و یا خوردن یه لیوان  شربت خنک شروع به تکون خوردن میکنی یا وقتی که جلوی کامپیوتر نشستم و دارم برات مینویسم انگار متوجه میشی شاید صدای کیبورد برات آشناس!

عسلکم دیشب مهمون بودیم وقتی از مهمونی اومدیم با اینکه دیر وقت بود تصمیم گرفتیم بریم پارک و ۴۰ دقیقه ای با  بابایی تو پارک پیاده روی کردیم  واییییییییییی که چقدر هوا عالی بود عطر گلهای یاس هم که دیگه نگو  دیوانه کننده بود کلی زیر یکی از بوته ها ایستادم و تا اونجایی که ریه هام جا داشت استشمام کردم و نفس عمیق کشیدم شب قشنگی بود من و بابایی مهربون با یه عسلک ناز و مهربون . تصمیم گرفتیم از این به بعد هر شب نیم ساعت بیایم پارک تا هم مامانی پیاده روی کرده باشم و هم اینکه هوای خوب تنفس کنیم و هم کلی با بابایی بهمون خوش بگذره

خدا رو شکر

شکر برای همه نعمتهای خوبش

خدا رو اونقدر شکر که خودش (به قول بابا )راضی بشه

راستی گلم برات ۲ شب پیش چند تا کتاب خریدیم و کلی برچسب خوشمل که میدونم عاشق رنگاوارنگ بودنشون میشی قراره بابایی برات یه کتاب خونه در خور سن ساله عسلکش بخره آخه هنوز نیومده کلی کتاب برا خوندن یا بازی یا تماشا داری و کتاب خونه های بابایی هم دیگه ظرفیتشون پره نمیدونی چقدر کتابات خوشملن درست مثل خودت پر از رنگای شاد و براق .

می خوام تو یه پست یه چیزای برا مامانی ها بذارم

شاید که چه عرض کنم حتما به دردشون میخوره البته مامانی های که منتظر یه نی نی هستن

 

 

نظرات 14 + ارسال نظر
ققنوس دوشنبه 16 اردیبهشت 1387 ساعت 01:18 ب.ظ

انشالله همیشه در کنار هم سالم و شاد باشید.

سحربانو سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1387 ساعت 02:42 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

سلام سمیه جون
میبینم که عسلک جون ورزشکاره و هی لگد می ندازه.
چقدر خوشگل از احساس خودت و بابایی گفتی.
خوش به حال عسلک شده با این بابا و مامان گل.
مواظب خودتون باشین.

سیب کوچولو پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1387 ساعت 06:13 ب.ظ http://sibhavij.blogsky.com/

سلام.
سلام عسلک...
صدای منو هم میشنوه؟؟؟
میشه منم خاله اش بشم؟؟؟؟؟؟
خیلی مواظبش باشین.
ایشاا... به سلامت به دنیا بیاد و دنیاتونو رنگی کنه!

مامان آذر پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1387 ساعت 08:18 ب.ظ

وای خدای من ، چقدر ناز نوشتی ، چقدر احساساتت نسبت به گلک شبیه من هست نسبت به نی نی گلم. خیلی برام جالب و هیجان انگیز بود که از زبان تو هم اینا رو شنیدم و می بینم که یه مامانی دیگه هم دقیقا حال من رو داره و عسلکش کارای نی نی ما رو میکنه
راستی خودمونیم بابایی خیلی خوشگل و خوش تبپ هست ها.حتما مامانی هم نازه خیلی پس این عسلک از حالا معلومه چقدر خوشگل خواهد بود.
خوش بحال گلک که بابایی پیشش هست و باهاش حرف میزنه ، بابایی ما پیش ما نیست ، ماهی یکبار میاد ۳ روز میمونه و میره ، قدم نی نی ما برای کار باباش خوب بود ولی خب توی این روزای خوب ازمون دور افتاد. شاید مصلحت این بوده. هفته پیش که اینجا بود نی نی کلی با ضربه هاش بابایی رو تحویل گرفت حتی شب آخری دیگه به دل بابایی هم چندتا لگد زد که بیدارش کنه. وقتی بابایی نیست من هم حس حرف زدن با نی نی رو ندارم.

مامان آذر پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1387 ساعت 09:30 ب.ظ http://www.ourcutebaby.blogsky.com


راستی عزیزم می دونی نی نی ما هر دو همسن هستند. حالا ببینیم دخمل شما زود بدنیا میاد یا شازده پسر ما؟؟
در طول روز سرکار که هستم خیلی تکون میخوره و ضربه میزنه ، تو چطور؟

مامان آذر جمعه 20 اردیبهشت 1387 ساعت 07:43 ب.ظ http://www.ourcutebaby.blogsky.com

سلام عزیزم
ایمیل خودم رو بیشتر وقتها روی یادداشت ها میذارم . میتونی بهم ایمیل بفرستی. بابت سی دی لالایی هم خیلی ممنون ، اصلا راضی به زحمت نیستم چون براتون هزینه داره و من شرمنده میشم. اگه خدا خواست و مامانم اومد بهش میسپارم که برام بیاره اگر نه میگم خواهر یا اقوام برام بفرستند. بهرحال از کمال لطفت ممنون. بازم دم ایرونی ها گرم بخدا البته اونا توی ایران هستند . اونها که اینجا هستند از خارجی ها صدبدتر هستند و رفتارهاشون خیلی بد و ناپسند هست متاسفانه و هیچگونه نمیشه باهاشون ارتباط برقرار کرد فقط سعی دارند از آدم سواستفاده کنند.
به من گفتند که تاریخ تولد نی نی ۲۰ May است ولی خب خدا خودش میدونه دیگه. به اون نی نی دخمل ما سلام برسون و مراقبش باش. چقدر هیجان انگیزه سال دیگه این موقع این نی نی ها به یه سنی رسیدند که راه میرند و چه عکسهایی قراره بیاد توی این وبلاگها ، به به

حامد یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 ساعت 11:14 ب.ظ http://deltalogo.blogfa.com

دلم می‌گیرد از گفتن



دریغا شهر قلبم راغروبی تیره پوشاندست



تمام پیکرم از سردی شبهای غربت سخت می‌لرزد



حصارذهن من آشفته وتبدار



درونم از حباب لحظه ها سرشار



که همچون ضربه ساعت همیشه با قدمهای زمان



از دور می‌آید

امید سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 09:49 ب.ظ http://irancivilica.blogfa.com

سلام.دوست دارم فکر کنم نظرات قبلیم دیده نشده...آهنگ جدید گذاشتم رو بلاگم.اگه عاشقش نشدید اسممو عوض میکنم...شاد باشید

دایی حامد چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 07:22 ب.ظ http://deltalogo.blogfa.com

با عرض سلام

سلامی به اندازه ی شیرینی تولد همه ی فرزندان ایران و ایرانی.

سلامی به پاکی اشک های شوقی که در لحظه ی تولد بر چشمان پدر نقش میبندد.

سلامی به بزرگی محبت مادر .

سلامی به مامان سمی.

سلامی به بابا علی .

سلامی به عسلک نتیجه ی عشق پاک دو کبوتر عاشق.

مامان سمیه من وقتی کامنت زیباتون رو دیدم خیلی خوشحال شدم.

از اینکه میبینم وروجک حالش خوبه بسیار مسرور و شادمانم.
ماشا... میبینم که قد و هیکلشم میزون میزنه.

امیدوارم مایه ی افتخار پدر و مادرش بشه.

آره واقعا رعناست.

راستی همین اسم رعنا چطوره؟

بهشم میاد.

از اینکه به دایی جون سر زدین دایی رو خیلی خیلی خوشحال کردین.

در مورد این لاک جدیدم پرسیده بودین : آخه دلم وسعتش قطره ای بیش نیست.

به اندازه دلم ، بیشتر نمی خواهم.

خدا کنه که شما هم تو زندگی تون موفق و سر بلند باشین.

این و از ته ته ته دلم گفتم.

دیگه مزاحم نمیشم.

خوشحالم کردین خدا خوشحالتون کنه .

بازم به من سر بزنین .

راستی آپم و منتظرتون.

بای بای.

سیب کوچولو پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1387 ساعت 07:40 ب.ظ http://sibhavij.blogsky.com/

سلام عسلک...
مرسی که برام دعا کردی.
شعری که واسم نوشتی خوبم کرد.
بازم ممنونم.
بوس بوس بوس
بهم سر بزن.

خاله ی محمد صالح(خاله خانومی) پنج‌شنبه 2 خرداد 1387 ساعت 12:45 ق.ظ http://mohamadsaleh.blogsky.com

سلام مامان مهربون و با احساس.
واقعا قشنگ می نویسی. من که هنوز مامان نشدم ولی تا حدودی درکت می کنم. چون پارسال همین موقعا تموم این احساسات قشنگ رو می دیدم و لمس می کردم.
خواهش می کنم واسه مامان محمد صالح خیلی دعا کنید. محمد صالح پارسال ۲۰ مرداد بعد از این که به دنیا اومد فقط ۵ روز پیشمون بود و خیلی زود پر زد رفت بهشت. بعد از اون من و مامانش سمیه وبلاگمون رو به یاد آقا صالح نازمون می نویسیم.
الان یه دختر کوچولوی هشت ماهه توی دل مامان سمیه س. دعا کنید که سالم به دنیا بیاد.
اسمش هم هانیه زهراس.
راستی من خاله ی واقعی اونا نیستم ولی واقعا عاشقشونم.
براشون دعا کنید.

سارا پنج‌شنبه 2 خرداد 1387 ساعت 06:29 ب.ظ http://www.03199055.blogfa.com

سلامممممممم عزیزم
وبه زیبایی داری

منیره یکشنبه 5 خرداد 1387 ساعت 02:46 ب.ظ http://monireh-abbassi.coo.ir

سلام عزیزم .خوبی سمیه جان

برای دیدن اون عسلک خوشگل خاله لحظه شماری می کنم

خیلی دوست دارم..............

نی نی متفکر دوشنبه 6 خرداد 1387 ساعت 02:43 ب.ظ http://nininaz87.persianblog.ir

سلام مامان عسلک
منم یک نی نی هستم که یک ماه پیش به دنیا اومدم!!
مامان وخاله های منم برام وبلاگ ساختند...امیدوارم عسلک شما هم به سلامتی به دنیا بیاد و مثل من نی نی متفکری بشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد